نازنین

ساخت وبلاگ

صبح زود است و نازنین را بیدار میکنم، غر می زند، لگد می اندازد و پتویش را پرت می کند. می خندم و پرده را کنار می زنم، همه جا سفید است، خواب از سرش می پرد، به سمت پنجره خودش را پرت می کند و جیغ می کشد ، دیوانه وار دست تکان می دهد و بالا و پایین می پرد، می خندم و نگاهش می کنم، مثل خودم ذوق می کند، عین خودم است. می پرد و از توی کمد، کلاه و شالگردن و دستشکش برمیدارد و تا من بجنبم که جوراب هایش را برسانم، از در بیرون می زند. از پنجره نگاهش می کنم، می پرد توی برف و با دست آنها را گلوله می کند و از ته دل می خندد. پشت پنجره می خندم، چقدر می توانم دوستش داشته باشم؟ برف را؟ اهمیتی ندارد، شاید جوان تر که بودم مثل کودک شش ساله از دیدنش ذوق زده می شدم، اما گذر زمان احساسات آدم ها را هم عوض می کند. عاشق این بودم که با او توی برف قدم بزنم، انقدر همه جا ساکت باشد که ققط صدای نفسهایمان را بشنویم، اما بجایش ، تنها چیزی که یادم می آید این است که گفته بودند بخاطر برف شدید، اتوموبیلش از مسیر جاده منحرف شده است، رفته اشت جایی ته دره و در میان خروار خروار برف سنگین و سرد آرام گرفته ست،آنقدر سرد که دلت یخ می زند، اشکهایت هم یخ میزند و نمی دانی چطور گریه کنی، فقط به این فکر کنی که هرچیزی که دوستش داری، یا از دست می رود، یا بی رحمانه تورا عذاب می دهد. نازنین برایم دست تکان می دهد، گوشه ی پرده که توی مشتم مچاله شده را ول می کنم، برایش لبخند میزنم، می رقصد و لحظه ای سر می خورد روی زمین، قلبم تند تر میزند و دستم میرود روی دهانم، بلند می شود و دور میزند، نگاهی به پاهایش می کند. می ایستد و لحظه ای خیره به برف نگاه می کند. انگار چیزی یادش آمده باشد، انگار چیزی آزرده اش بکند، لحظه ای، و بعد بر می گردد و به ب نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheheloyeka بازدید : 1 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 22:21

چشم هایم را باز می کنم. می سوزد. هنوز منگ خواب ام. ساعت ۹ باید سر کلاسم باشم. چند بار پلک می زنم، چشمم می افتد به حسن یوسف کنار پنجره، نور آفتاب روی برگهایش افتاده ست. رویم را بر می گردانم و پای تخت را نگاه می کنم، رخت خوابش جمع شده و مرتب است. ب زور ساعت مچی ام را از بین خرت و پرت های کنار تخت پیدا میکنم، هشت و نیم صبح شده، مسلما ساعت هفت بیدار شده، رخت خوابش را حمع کرده، یک چای داغ ه نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheheloyeka بازدید : 4 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 15:00

سیگاری نیستم و نبودم، ولی همیشه می دانستم یک جایی و یک روزی باید سیگار بکشم، یک جایی که دیر یا زود وقتش می رسد، و همیشه هم با خودم فکر می کردم چه وقت. وقتی که عزیزی را _خدای ناکرده_ از دست داده ام؟ وقتی که ترکم کنی؟ وقتی که نازنین را نداشته باشم زبانم لال؟ یا وقتی که کسی که عاشقش هستم را با زنی دیگر ببینم؟ راستش الان که سی و هفت سالم می شود، همه ی این لحظات را گذرانده ام، تمام این شکست ها را تحمل کردم و شاید هم بیشتر. روزی که دیگر نداشتمت، حتی به سیگار فکر هم نکردم. این همه تابلو کشیدم، ولی دریغ از یک ژست _گویا_ با سیگار، یا حتی وقتی اولین مردی که دوست داشتمش را با زنی دیگر دیدم، سیگار نکشیدم. نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : شانزده, نویسنده : cheheloyeka بازدید : 5 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 8:56

با خودم گفتم بعد این مدت وقتی ببینمش چیکار میکنم، بغلش بکنم، ببوسمش، دستش را بگیرم، نگاهش بکنم تا سیر بشوم، ولی  امروز که بعد این همه وقت دیدمش، نه بغلش کردم و نه نگاهش کردم و نه بوسیدمش. حتی دستش را هم نگرفتم. فقط مثل جسدی که روی زمینش بکشند، خسته، کنارش راه میرفتم.  ذوق دیدنش با دلتنگی اینکه تا آخر این پیاده رو، او می رود و دیگر نیست، کور شده بود..

نازنین...
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : شانزدهمین جشن حافظ,شانزدهمین نمایشگاه صنعت ساختمان,شانزدهمین جشن دنیای تصویر,پانزدهمین جشن سینمایی حافظ,شانزدهمین جشن حافظ 95,شانزدهمین دوره جشن حافظ,شانزده هفتگی جنین,پانزده خرداد,پانزده پسر,شانزدهمین جشن حافظ کامل, نویسنده : cheheloyeka بازدید : 6 تاريخ : شنبه 1 آبان 1395 ساعت: 11:45

می آیم خانه، کلید را می اندازم روی میز و مقنعه ام را می کنم پرت می کنم روی مبل. کیفم از دوشم می افتد کنار تخت و خودم روی تخت ولو می شوم. احتماالا فقط خسته ام. می توانم به هیچ چیز فکر نکنم و فقط بگویم خسته ام. دردناک ترین اتفاقها هم بیفتند، باز هم من باید بلند شوم و ناهار درست کنم، ظرفها را بشویم و مثل یک زن، بخندم چون زن افسرده را کسی نمی خواهد، زن افسرده را کسی نمی خواهد..برود، بماند، دوستت داشته باشد یا نداشته باشد، هر چه می خواهد باشد، هر جور بشود، هر چه بشود،  کسی نمی خواهدت. هیچ چیز نمی توانست اوج درد را توصیف کند، وقتی انقدر راحت می ایستی و می گویی من فق نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : چهارده معصوم,چهاردهمین کنفرانس بین المللی مدیریت,چهاردهمین جشن حافظ,چهاردهی کابل,چهارده روایت قرآن,چهاردهمین کنگره بیوشیمی,چهارده هفتگی بارداری,چهاردهمین کنفرانس آموزش ریاضی,چهاردهمین کنگره تغذیه,چهاردهمین کنفرانس هیدرولیک ایران, نویسنده : cheheloyeka بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 3:23

می بینمش و روحم تازه می شود، می بینمش و آغوش باز می کنم. 

+ سیر نمی شوم از نگاه کردنت. 

نازنین...
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheheloyeka بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت: 15:40

شش و نیم صبح است. عجیب بیدارم. کل شب را قریب ده بار بیدار شدم و گوشی ام را چک کرده ام، زنگی، پیامی، ولی خبری نبود. سردرد بدخوابی کلافه ام کرده، خواب های پریشانم به یادم می آیند، تو در تمامشان بوده ای. کلافه تر می شوم. بی اختیار گوشی را برای بار چندم چک میکنم. یعنی نمی خواهی حرفی بزنی؟ ظاهرا که نمی خواهی.  پنجره باز است. سوز سردی می آید. می روم و رو انداز نازنین را مرتب می کنم، سرما نخورد. فکر تو دارد دیوانه ام می کند. نمی دانم چطور می توانم تحمل کنم. هر آن دلم می خواهد همه چیز را ول کنم و خیال خودم را راحت کنم، دلبستگی نمی گذارد، پای مرا بسته ست. نازنین را نگاه م نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : نهى نبيل,نهنگ عنبر,نهج البلاغه,نهى عابدين,نه,نهال سلطانی,نهر النيل,نهاية العالم,نهاوند,نهال عنبر, نویسنده : cheheloyeka بازدید : 7 تاريخ : سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت: 11:28

نازنینم، امروز شروع کردم که برایت بنویسم. هرچند، جسته گریخته برایت مینوشتم، اینجا و آنجا، اما امروز منم و این دیوار و موجی از عقل و احساس که میخواهم برای تو به یادگار بنویسم، شاید بعدها که آنقدر پیر و فرتوت شدم که نتوانستم نصیحتت کنم، پای دردت بنشینم، به گریه هایت گوش کنم  و در آغوشت بگیرم، اینجا مرهمی باشد برای برایت؛ تا به یادم بیفتی و بتوانم آرامشت باشم

دخترم، دوستت دارم

نازنین...
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : یکتا ناصر,یک دزدی عاشقانه,یک,یک مووی,یکشنبه غم انگیز,یکی بود یکی نبود,یک پزشک,یک حبه قند,یک عاشقانه ساده,یک قرون, نویسنده : cheheloyeka بازدید : 13 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 14:17

نازنین خوابیده. لپ هاش وقتی خوابیده گاز گرفنتی میشه، کوچولوی دوس داشتنی من. امروز مثل هر روز بردمش پارک، سرسره هارو با لباسش تمیز کرد از بس بازی کرد امروز ، روز سومه که نمیبیمش. دلم داره منفجر میشه. چرا نمیاد؟ نازنین ، تو هم اگه جای من بودی، هر روز دلشوره اومدنشو داشتی. حتی همین که هر روز از یه مغازه خاص بیرون بیاد و سوار ماشین بشه، هر روز به همین امید که کلافگی همیشگیش رو ببینی. از صدای تق تق انگشتام روی کیبورد، نازنین ابرو هاشو تو هم کشید، نکنه بیدار شی نازنینم ؟ نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : دویچه وله,دورهمی,دوربین مخفی,دوست یابی,دونالد ترامب,دوهمدم,دوستت دارم,دونالد ترامپ,دوست دختر,دولمة, نویسنده : cheheloyeka بازدید : 7 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 14:17

دلتنگی واقعا احساس بدیه. نمیدونم دلتنگی تو یک آدم شیش ساله با یک آدم سی و شش ساله چقدر فرق داره. دارم فکر میکنم، شاید هرچی بیشتر میگذره؛ دلتنگی ها بیشتر عمیق میشن، گنگ تر و ما دیگه شاید توشون گم بشیم. شاید یک بچه شیش ساله خیلی راحت تر بتونه دلتنگی رو کنترل کنه. نازنین امروز صبح که از خواب بیدار شد، اولین چیزی که گفت این بود " دلم برای بابا تنگ شده". نمیدونم خوابش رو دیده بود، بوی اون رو روی بالش حس کرده بود یا فقط یک حرف کودکانه بود. ولی حس مشترک بود. دل منم براش تنگ شده. ولی این دوتا باهم قابل مقایسه نبودن. نازنین خیلی از من قوی تر بود، پاشد و انگار نه انگار، نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت نازنین دنبال می کنید

برچسب : سهراب سپهری,سهير رمزي,سه تار,سهر الصايغ,سهير القيسي,سهراب شهید ثالث,سهل حشيش,سهير البابلي,سهير المرشدي,سهیلا گلزار, نویسنده : cheheloyeka بازدید : 10 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 13:25